loading...
سنگ صبور2
تنها(مهرداد) بازدید : 165 شنبه 21 شهریور 1394 نظرات (5)

وقتی تو با من نیستی از من چه می ماند؟

از من جز این هر لحظه فرسودن چه می ماند؟

از من چه می ماند جز این تکرار پی در پی؟

تکرار من در من مگر از من چه می ماند؟

غیر از خیالی خسته از تکرار تنهایی

غیر از غباری در لباس تن چه می ماند؟

از روزهای دیر بی فردا چه می آید؟

از لحظه های رفته ی روشن چه می ماند؟

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط صحرا در تاریخ 1394/07/01 و 9:09 دقیقه ارسال شده است


عاشقی جرم است و زندانی منم
عید قربانست و قربانی منم !
خنجرت را تیز و بران کرده ای
او که خوابیده به پیشانی منم
مست و مجنونی و از خود بی خودی
آنقدر مستی نمی دانی منم
عاشقت بودم زمانی پیش تر
حال ، سرشار از پشیمانی منم
تا کنون دریا و طوفان دیده ای ؟
بدترین دریای طوفانی منم
آسمانم را تو ابری کرده ای
حال اینک ابر بارانی منم
می کُشی آزرده خواهی شد که چون ...
هر طرف تا سر بچرخانی منم
شعر می خوانی ، فراموشم کنی ...
عاقبت در بیت پایانی منم
پاسخ :
خلیلا! عید قربانت مبارک
قبول امر و فرمانت مبارک
پذیرفتیم این قربانی ات را
پسندیدیم سرگردانی ات را
بر این ذبح عظیمت آفرین باد
شکوه عشق و تسلیمت چنین باد
خلیل الله … ای معنای توحید
کنون تیغت، گلوی نفس بُبرید

این نظر توسط صحرایغما در تاریخ 1394/06/26 و 2:58 دقیقه ارسال شده است

راستی من اصلا نمیدونم شما خانمی آقایی ببخشید یه دفعه الان به ذهنم اومد بپرسم یه موقع شعرها و شوخیام باعث سوء تعبیر نشه ببخشید دوست خوبم


آهان راستی با هم لینکیهای گلم میتونی تبادل لینک داشته باشی خیلی ماهن مثل خودت من تو تلگرام هم تو یه انجمن ادبی توگروه هستم اگه تو وقت و حوصلت میگنجه ببرمت گروه؟
پاسخ : سلام .من اقام . بابت شعرها هم خیالت راحت دوست عزیز سوء تعبیر نمیشه
بابت تبادل لینک با اجازتون چند نفری رو لینک کردم. بابت دعوت به گروه ،خوشحال میشم در دمع شما باشم و از مطالبتون استفاده کنم.
تو تلگرام منو با نام کاربری mehrzil میتونی پیدا کنی

این نظر توسط صحرا در تاریخ 1394/06/26 و 2:53 دقیقه ارسال شده است


لواشکانه به دندان نشسته ای جانم
بگو که دل بکنم از تو یا که دندانم

تمام مزه دنیا به ترشرویی توست
فدای تنگی خلقت لبان خندانم

چه خوب،آمدی امشب ،که مانده بودم باز
چگونه این دل درمانده را بپیچانم

زغال چشم سیاه و دوسیب گونه تو
بساط عیش مهیاست پای قلیانم

خمیر بوسه ورآمد سخن بگو با من
که تا تنور لبت گرم شد بچسبانم !

به دکمه دکمه پیراهنت قسم هر شب
به یاد صبح تنت تا سپیده بارانم

اگر چه چشم پر از خواب و جاده هموار است
به شوق سیب لبت تا بهشت می رانم!



پاسخ : تشکر بابت شعر زیبایت

این نظر توسط ساحل در تاریخ 1394/06/24 و 15:07 دقیقه ارسال شده است

سلام.شعر زیبایی بود. عیدتون مبارک.ممنون از حضور سبزتون.
پاسخ : سپاس دوست عزیز

این نظر توسط صحرایغما در تاریخ 1394/06/23 و 21:36 دقیقه ارسال شده است

اینکه دلتنگ توام اقرار می خواهد مگر؟
اینکه از من دلخوری انکار می خواهد مگر؟

وقت دل کندن به فکر باز پیوستن مباش
دل بریدن وعده دیدار می خواهد مگر؟

عقل اگر غیرت کند یک بار عاشق می شویم
اشتباه ناگهان تکرار می خواهد مگر؟

من چرا رسوا شوم یک شهر مشتاق تواند
لشکر عشاق پرچم دار می خواهد مگر؟

با زبان بی زبانی بارها گفتی برو
من که دارم می روم ؛ اصرار می خواهد مگر؟

روح سرگردان من هر جا بخواهد می رود
خانه دیوانگان دیوار می خواهد مگر؟


چطوری دوست خوبم؟شکلک
پاسخ : سلام دوست عزیز ، مرسی از لطفت. فدایی داری.


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 112
  • کل نظرات : 144
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 17
  • آی پی دیروز : 9
  • بازدید امروز : 66
  • باردید دیروز : 10
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 187
  • بازدید ماه : 581
  • بازدید سال : 3,185
  • بازدید کلی : 40,095
  • کدهای اختصاصی