loading...
سنگ صبور2
تنها(مهرداد) بازدید : 206 سه شنبه 30 آذر 1395 نظرات (2)

بوی یلدا را می شنوی؟

انتهای خیابان آذر...

باز هم قرار عاشقانه پاییز و زمستان..

قراری طولانی به بلندای یک شب..

شب عشق بازی برگ و برف..

پاییز چمدان به دست ایستاده..

عزم رفتن دارد...

آسمان بغض میکند...  می بارد...

خدا هم میداند عروس فصلها چقدر دوست داشتنیست...

دقیقه ای بیشتر مهلت ماندن میدهد...

آخرین نگاه بارانی اش را به درختان عریان میدوزد...

دستی تکان می دهد...

قدمی بر میدارد سنگین و سرد...

کاسه ای آب می ریزم پشت پای پاییز ...    و

تمام می شود...

پاییز رفتنت به خیر...

سفرت بی خطر...

 


\" یلدا مبارک \"

 

تنها(مهرداد) بازدید : 154 چهارشنبه 17 آذر 1395 نظرات (1)

ریشه دار باش....

ریشه تو ، فهم توست

یک سنگ به اندازه ای بالا میرود

که نیرویی پشت آن باشد..

با تمام شدن نیرو، سقوط و افتادن سنگ طبیعی است

ولی یک گیاه کوچک را نگاه کن..

که چطور از زیر خاک ها و سنگ ها سر بیرون می آورد

و حتی آسفالت ها و سیمان ها را می شکند و سربلند می شود...

ریشه داشته باشی ، از زیر خاک و سنگ..و از زیر عادت و غریزه ..

و از زیر حرف ها وهوس ها سر بیرون می آوری و افتخار می آفرینی..

ریشه ی تو همان "فهم"توست...

 

 

 

تنها(مهرداد) بازدید : 143 پنجشنبه 11 آذر 1395 نظرات (1)

می ده ای ساقی که می به درد عشق آمیز را

زنده کن در می پرستی سنت پرویز را

 

مایه ده از بوی باده باد عنبربیز را

در کف ما رادی آموز ابر گوهر بیز را

 

ای خم اندر خم شکسته زلف جان آمیز را

بر شکن بر هم چو زلفت توبه و پرهیز را

 

چنگ وار آهنگ برکش راه مست انگیز را

راه مست انگیز بر زن مست بیگه خیز را

 

 

سنایی غزنوی

 

 

تنها(مهرداد) بازدید : 412 سه شنبه 02 آذر 1395 نظرات (1)

 

 شهر من ، ای امتداد راه عشق ای نماد فکرت آگاه عشق

مردمانت جملگی آزاده اند. درس عزت را همه پس داده اند

شوکت شوق پرستوهای تو جاودانه مانده در مأوای تو

بس فروغ تو نمایان گشته ست مهر تو دمساز باران گشته ست

از #دوکوهه آن همه نام و نشان مانده در یاد وطن، آیینه سان

ماه آذر ماه مظلومیتت ماه رنج و ماه محبوبیتت

4 آذر موج آتش دیده ایم جملگی در خاک و خون غلتیده ایم

پادگان #کرخه ی تو جاودان آن همه رزمنده ات سرو عیان

لشکر آزادگانت بی شمار سبز و مانا همچو بستان بهار

#تنگوان ت مظهر پایندگی مردمانت سمبل بالندگی

 

 

 

شعر از استاد شعبان امیدیان


تنها(مهرداد) بازدید : 131 شنبه 29 آبان 1395 نظرات (2)

Image result for ‫تصاویر اربعین‬‎

 

خواستم این اربعین را کربلا باشم ، نشد
از نجف، پای پیاده… کربلا باشم ، نشد
زائران بین نمازی در حرم یادم کنید
هر نمازی خواستم در کربلا باشم ، نشد
فرا رسیدن اربعین حسینی تسلیت باد
.

 

تنها(مهرداد) بازدید : 126 پنجشنبه 27 آبان 1395 نظرات (1)

آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ

اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ

شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد

گرهمان بر سرخونریزی مایی ، بازآ

کرده‌ای عهد که بازآیی و ما را بکشی

وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ

رفتی و باز نمی‌آیی و من بی تو به جان

جان من اینهمه بی رحم چرایی، بازآ

وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی

گرچه مستوجب صد گونه جفایی، بازآ

 

 


 

 
تنها(مهرداد) بازدید : 125 دوشنبه 24 آبان 1395 نظرات (1)

Image result for ‫تصاویر غم انگیز‬‎

ای ز فروغ رخت تافته صد آفتاب

تافته‌ام از غمت، روی ز من بر متاب

زنده به بوی توام، بوی ز من وامگیر

تشنهٔ روی توام، باز مدار از من آب

از رخ سیراب خود بر جگرم آب زن

کز تپش تشنگی شد جگر من سراب

تافته اندر دلم پرتو مهر رخت

می‌کنم از آب چشم خانهٔ دل را خراب

روز ار آید به شب بی رخ تو چه عجب؟

روز چگونه بود چون نبود آفتاب؟

چون به سر کوی تو نیست تنم را مقام

چون به بر لطف تو نیست دلم را مآب

فخر عراقی به توست، عار چه داری ازو؟

نیک و بد و هرچه هست، هست بتوش انتساب

 

 


تنها(مهرداد) بازدید : 113 یکشنبه 23 آبان 1395 نظرات (0)

مرا دانی که بی‌تو حال چونست

به هر مژگان هزاران قطره خونست

تنم در بند هجر تو اسیرست

دلم در دست عشق تو زبونست

غم عشق تو در جان هیچ کم نیست

چه جای کم که هر ساعت فزونست

به وجهی خون همی بارم من از دل

که در عشق توام غم رهنمونست

اگر بخشود خواهی هرگز ای جان

بر این دل جای بخشایش کنونست

 

 


تنها(مهرداد) بازدید : 120 یکشنبه 23 آبان 1395 نظرات (0)

دل بی‌تو به صدهزار زاریست

جان در کف صدهزار خواریست

در عشق تو ز اشک دیده دل را

الحق ز هزار گونه یاریست

در راه تو خوارتر ز حاکم

ای بخت بد این چه خاکساریست

کردیم به کام دشمن ای دوست

دانم که نه این ز دوستاریست

هجران سیه‌گر توام کشت

این نیز هم از سپیدکاریست

 

تنها(مهرداد) بازدید : 53 جمعه 21 آبان 1395 نظرات (1)

بس که جفا ز خار و گل دید دل رمیده ام

همچو نسیم از این چمن پای برون کشیدهام

شمع طرب ز بخت ما آتش خانه سوز شد

گشت بلای جان من عشق به جان خریده ام

حاصل دور زندگی صحبت آشنا بود

تا تو ز من بریده ای من ز جهان بریده ام

تا به کنار بودیم بود به جا قرار دل

رفتی و رفت راحت از خاطرآرمیده ام

تا تو مذاد من دهی کشته مرا فراق تو

تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام

چون به بهار سر کند ، از لاله ز خاک من برون

ای گل تاجزده یاد کن ، از دل داغ دیده ام

یا ز ره وفا بیا یا ز دل رهی برو

سوخت در انتظار تو جان به لب رسیده ام

 

 

 

تنها(مهرداد) بازدید : 58 دوشنبه 17 آبان 1395 نظرات (1)

با تو بودن بخدا حس قشنگیست نرو

با تو شبهای ساهم همه رنگیست نرو

تازه دل داشت خودش را بتو عادت می داد

بین دست من و تو معبر تنگیست نرو

مطمئنم بروی سقف دلم می ریزد

راست می گویمت این خانه کلنگیست نرو

جای من نیستی و ازدل من بی خبری

این خدا حافظ تو نیزتفنگیست نرو

مانده ام تا چه بگویم که بمانی نروی

 

 

 

تنها(مهرداد) بازدید : 49 شنبه 15 آبان 1395 نظرات (0)

خواستم تا ته این قصه بمانم که نشد

غزلی از ته دل با تو بخوانم که نشد

خواستم حادثه باشم که بیفتم به دلت

لذت عشق به خونت بدوانم که نشد

خواستم اشک مرا پاک کنی در بغلت

تن در آغوش غریبت برهانم که نشد

خواستم دست تو بر شانه ی من تکیه کند

و تو را مال دل خویش بدانم که نشد

خواستن نیست توانستن و من از ته دل

خواستم آتش عشقی بنشانم که نشد.

 

 

 

تنها(مهرداد) بازدید : 47 جمعه 14 آبان 1395 نظرات (2)

Image result for ‫تصاویر زیبای طاووس‬‎

 

زندگی کاش که بر وفق مرادت باشد

آنکه از یاد تورا برد، به یادت باشد

بعد از این از ته دل کاش بخندی نه فقط

خنده بر کنج لبت، از سر عادت باشد

غم نبینی گل من. اشک نبیندچشمت

از تو در یاد همهف چهره ی شادت باشد

آنقدر بخت به روی تو بخندد که فقط

حس هر کس که تورا دید، حسادت باشد

این همه غم که تو بر دوش کشیدی ای کاش

جاش بر شانه ی تو مرغ سعادت باشد...

 

 

 

تنها(مهرداد) بازدید : 54 سه شنبه 11 آبان 1395 نظرات (1)

گفتم سر راهت نرسیدم به امیدی

گفتا که بکش پای امید از سر راهم

موی سیهم گشت سپید از غم رویش

در حلقه مویش به همان روز سیاهم

گر صورت حال من دلخسته بدانی

خون گریه کند چشم تو بر حال تباهم

ای کاش جان بخواهد معشوق جانی ما

تا مدعی بمیرد از جان فشانی ما

گر در میان نباشد پای وصال جانان

مردن چه فرق دارد با زندگانی ما

 

 

 


تنها(مهرداد) بازدید : 57 یکشنبه 09 خرداد 1395 نظرات (6)

 

 

رفتم به کنار رود


سر تا پا مست


رودم به هزار قصه می برد ز دست


چون قصه درد خویش با او گفتم


لرزید و رمید و رفت و نالید و شکست


 

"فریدون مشیری"

 

 

 

تنها(مهرداد) بازدید : 71 چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 نظرات (7)

آرام

آرامتر،قدم بگذار به خلوتم

شکستنی تر از سکوتم

من و سردی یک آه

باور گرم نوازش را

در همان کوچه پس کوچه های تنهایی

از یاد برده ایم دیگر

شب به آفرینش یک بوسه

چشمانم را به روی سحر روشن نمی کند

آرام

آرامتر می دانم

قدمهای خیال در بن بست دوستت دارم

چه بیهوده درجا می زنند!

 

 

 

تنها(مهرداد) بازدید : 74 پنجشنبه 02 اردیبهشت 1395 نظرات (2)

عکس نوشته ولادت حضرت علی

تصاویر متحرک ولادت حضرت علی

عکسهای متحرک میلاد حضرت علی

عکس نوشته میلاد حضرت علی و روز پدر

اسوه تقـوی علی و مظــهر ایمــان علی
عـزت آل پیمـــبر، عاشــــق جانـان علی
منشــاء جـود و سخاوت، موج دریای وفا
لعل رخشـــان ولایت ،گوهــر تـابـان علی
منبع مهــر ومحبت ، صــاحب لطف و کرم
افتـــخار شیـعیان و آیت الـرحمــــان علی

 

ولادت حضرت علی علیه السلام و روز پدر بر تمامی پدران عزیز مبارک باد.

 

 

 

 


تنها(مهرداد) بازدید : 69 جمعه 27 فروردین 1395 نظرات (0)

 

 

 ترا افسون چشمانم ز ره برده ست و مي دانم

 

چرا بيهوده مي گوئي، دل چون آهني دارم

 

نمي داني، نمي داني، كه من جز چشم افسونگر

 

در اين جام لبانم، باده مرد افكني دارم

 

 

 

چرا بيهوده مي كوشي كه بگريزي ز آغوشم

 

از اين سوزنده تر هرگز نخواهي يافت آغوشي

 

نمي ترسي، نمي ترسي، كه بنويسند نامت را

 

به سنگ تيره گوري، شب غمناك خاموشي

 

 

 

بيا دنيا نمي ارزد باين پرهيز و اين دوري

 

فداي لحظه اي شادي كن اين رؤياي هستي را

 

لبت را بر لبم بگذار كز اين ساغر پر مي

 

چنان مستت كنم تا خود بداني قدر مستي را

 

 

 

ترا افسون چشمانم ز ره برده است و مي دانم

 

كه سرتاپا بسوز خواهشي بيمار مي سوزي

 

دروغ است اين اگر، پس آن دو چشم رازگويت را

 

چرا هر لحظه بر چشم من ديوانه مي دوزي

 

 

 

 

تنها(مهرداد) بازدید : 64 جمعه 27 فروردین 1395 نظرات (1)

یارا یارا ترا چه یارا

تا دل بربائی اذکیا را

این دلبری از تو نیست بالله

این فتنه زدیگریست یارا

آنکسکه نگاشته است نقشت

بر صفحهٔ نیکوئی نگارا

در پردهٔ حسن تست پنهان

دل میبرد از بر آشکارا

از خال و خطت کتاب مسطور

داده است بدست دیده مارا

تا درنگریم و باز خوانیم

در روی تو سورهٔ ثنا را

هر جزو تو آیتی زقرآن

هر شیوه ستایشی خدا را

هر جلوهٔ تو کند ثنائی

در پرده جناب کبریا را

آئینهٔ حسن تو نماید

بی صورت و بی جهت خدا را

از فیض کسی دگر برد دل

تو بیخبری ز دل نگارا

 

 

فیض کاشانی

تنها(مهرداد) بازدید : 74 شنبه 29 اسفند 1394 نظرات (3)

 

گشت گرداگرد مهر تابناک,ایران زمین
روز نو آمد و شد شادی برون زندر کمین
ای تو یزدان , ای تو گرداننده ی مهر و سپر
برترینش کن برایم این زمان و این زمین

@@@@@@@@@@@@@@@

فرا رسیدن نوروز باستانی، یادآور شکوه ایران و یگانه یادگار جمشید جم
بر همه ایرانیان پاک پندار، راست گفتار و نیک کردار خجسته باد!

 

تنها(مهرداد) بازدید : 69 شنبه 29 اسفند 1394 نظرات (0)

 

به آوای دل گوش کن

اگر حالت خوبست ، به باورهایت ایمان بیاور

اگر حالت خوب نیست، همچون خانه کلنگی

بکوب، از نو بساز،

برای دگرگونی دیر نیست...

هر گونه ای که هستی،

دلت را بسپار به خدا...

 

 


تنها(مهرداد) بازدید : 71 جمعه 21 اسفند 1394 نظرات (0)

 

 

امشب گل باغ علی پژمرده گشته


 ماه از خانه مرتضی هجرت كرده و ستارگان عزادارند.


امشب كهكشان ولایت


غرق در ماتم است و در سكوت شب


صدایی جز نوحه علی و فرزندانش شنیده نمی شود.


حرامیان در اندیشه ظلمی دیگر به خواب رفته اند


و غرق در دنیای آلوده خویشند.

 

 


 

 

تنها(مهرداد) بازدید : 119 یکشنبه 09 اسفند 1394 نظرات (4)

روی قبرم بنویسید...کسی بود که رفت...

لحظه ای از غم ایام نیاسود که رفت...

بنویسید،از آغوش خدا آمده بود...

هیچکس هیچ نفهمید چرا آمده بود؟؟؟

بنویسید، نفهمید کسی ، دردش را...

هیچکس درک نمی کرد، رخ زردش را...

بنویسید: که یک عمر کسی را کم داشت...

در نگاهش اثر از حادثه ای مبهم داشت...

بنویسید: هوای دل او ابری بود...

بنویسید: که اسطوره ء بی صبری بود...

بنویسید: پرش لحظه ی پرواز شکست...

بنویسید: دلش را به دل پیچک بست...

روی قبرم بنویسید: دلی عاشق داشت...

دور تا دور دلش یاس و اقاقی میکاشت...

رج به رج فرش دلش را گره با خون می زد...

شهرتش طعنه به رسوایی مجنون میزد...

بنویسید: که با عدل جهان مساله داشت...

بنویسید: که از عالم و آدم گله داشت...

شعر جانسوزی اگر گفت همه از دل بود...

بنویسید: که او پای دلش در گل بود...

بنویسید: که پروانه صفت سوخت پرش...

بنویسید:غمی بود به چشمان ترش...

بنویسید: که همواره غمی پنهان داشت...

بنویسید: به تقدیر و قضا ایمان داشت...

بنویسید: جوان رفت کهنسال نبود...

بنویسید: اگر حرف نزد... لال نبود...

 

 

 

تنها(مهرداد) بازدید : 87 یکشنبه 09 اسفند 1394 نظرات (1)

این همه درد مرا طاقت ندارد پنجره

لحظه های تلخ را عادت ندارد پنجره

می  کشاند پشت قاب شیشه ای چشم مرا

چون به چشم عابران دقت ندارد پنجره

ماه شبها از بلور پیکرش رد می شود

پرده می گوید به شب، غیرت ندارد پنجره

بس که با حسرت کنار شیشه ها کز می کنم

در حصار چوبی اش راحت ندارد پنجره

صبحها من از او خورشید را حس می کنم

خواب در چشم و غم غربت ندارد پنجره

گاهگاهی بیصدا انگار هم درد همیم

مثل من- حس میکنم فرصت ندارد پنجره

آن قدر از تو برایش گفته ام عاشق شده

جز دلی بی تاب و پر حسرت ندارد پنجره

 

 

 

تنها(مهرداد) بازدید : 359 دوشنبه 26 بهمن 1394 نظرات (1)

 

ناله از دوری آن کن که تو را می فهمد

عشق خود صرف همان کن که تو را می فهمد

درد دل،شعر قشنگ،این  همه احساس لطیف

به کسی این سه بیان کن که تو را می فهمد

نوجوانی و جوانی چو بهاریست به عمر

پای آن ، عمر خزان کن که تو را می فهمد

دل به هر بار غم و درد فرو می ریزد

به کسی پس نگران کن که تو را می فهمد

عاشقی سود ندارد به خدا من دیدم

پای آن یار زیان کن که تو را می فهمد

گر غمت خلق بدانند شماتت بکنند

پیش آن سرت عیان کن که تو را می فهمد

بگذر هر که دلش با تو نباشد برود

به کسی هی تو بمان کن که تو را می فهمد

 

 

 

 

 

 

تنها(مهرداد) بازدید : 450 چهارشنبه 21 بهمن 1394 نظرات (0)

عاقبت خاک شود حسن جمال من و تو

خوب و بد می گذرد وای به حال من و تو

قرعه امروز به نام من و فردا دگری

می خورد تیر اجل بر پر و بال من و تو

مال دنیا نشود سد ره مرگ کسی

گیرم که کل جهان باشد از آن من و تو

هر مرد شتربان اویس قرنی نیست

هرشیشه ی گلرنگ عقیق یمنی نیست

هر سنگ و گلی گوهر نایاب نگردد

هر مرده دلان پند مده خویش میازار

زیرا که ابوجهل مسلمان شدنی نیست

جایی که برادر به برادر نکند رحم

بیگانه برای تو برادر شدنی نیست..

 

مولانا

 

 

 

تنها(مهرداد) بازدید : 65 دوشنبه 19 بهمن 1394 نظرات (1)

 

من لحظه لحظه بودنت را دوست دارم

هر جا که  باشد دیدنت را دوست دارم

در خلوت کافه یا توی خیابان

یک مرتبه بوسیدنت را دوست دارم

ماه منی ، من برکه ای آرام هستم

در آغشم خوابیدنت را دوست دارم

گاهی اسیر عشوه هایت می شوم و

اینگونه من دل بردنت را دوست دارم

باشد تو سیب سرخ و ممنوعه ولی من

تبعید بعد از خوردنت را دوست دارم

هر چند می خندی به احوال خرابم

اما همین خندیدنت را دوست دارم

بگذار پایان غزل را هم بگویم

حتی خیال بودنت را دوست دارم

 

 

تنها(مهرداد) بازدید : 83 شنبه 10 بهمن 1394 نظرات (3)

دلگیرو، آری من دلگیرم

من از انسانها دلگیر نیستم

من از آفریدگار انسانها دلگیرم

آری من از خدا دلگیرم چون مرا ترکیبی از دوتا

از پیامبرانش می پندارد

آری او فکر می کند که من نوح هستم که

نهصدو پنجاه سال عمر کنم

و یا اینکه یعقوبم که سالها در انتظار یوسفش صبر کرد

نه خدا من نه نوح هستم و نه یعقوب

من بنده ای از بندگان ناچیز تو هستم که نه عمر نوح رو دارم و نه صبر یعقوب رو

پس بیش از این مرا امتحان نکن و منتظر نذار

آری خدا من بخاطر اینها از تو دلگیرم

به من بگو

به کدامین گناه؟

به کدامین جرم؟

 

 

 

تنها(مهرداد) بازدید : 116 پنجشنبه 08 بهمن 1394 نظرات (2)

سوخته را آتیش زدن دیگر چه معنا می دهد...

مرده را خنجر زدن یارب چه معنا می دهد

من که دیگر سوخته ام آتش چه کارم می کند...

بر تن آشفته ام زجرت چه معنا می دهد...

من دگر تا حد مردن درد و غم دیدم برو...

پس چنین آزار تو بر من چه معنا می دهد...

من هزاران بار خنجر خورده ام از آشنا...

خنجر تو بی وفا بر من چه معنا می دهد...

بال پرواز مرا هر کس رسید آتش کشید...

بر چنین بال شکسته ، پر چه معنا می دهد...

زیر پیراهن ببینی جای چاقوهای یار...

بر تن خط خطیم خنجر چه معنا می دهد...

من هزار نیش از رفیقان خورده ام دیگرنزن ...

نیش تو بر این تنم دیگر چه معنا می دهد...؟؟؟

 

 

 

 

تنها(مهرداد) بازدید : 67 پنجشنبه 08 بهمن 1394 نظرات (0)

کاش می شد قفل دلتنگی ، شکست

کاش می شد درب تاریکی ، گسست

کاش می شد بین مردم بود و زیست

کاش می شد مثل باران ها گریست

کاش می شد با محبت جان سپرد

کاش می شد بی توقع بود و مرد

کاش می شد خنده را تکثیر کرد

کاش می شد با محبت جان سپرد

کاش می شد از پس دیوار رفت

کاش می شد قفل دلتنگی شکست

کاش می شد دردها تقسیم کرد

کاش می شد شعر را تحلیل کرد

کاش می شد غصه ها تقلیل کرد

کاش می شد نیمه ها تکمیل کرد

کاش می شد عذر یک تقصیر کرد

کاش می شد اشک را تبخیر کرد

کاش می شد عشق را تقدیر کرد

 

 

 

 

 

 

تنها(مهرداد) بازدید : 120 جمعه 02 بهمن 1394 نظرات (1)

دلی یا دلبری یا جان و یا جانان نمیدانم...

 

همه هستی تویی فجمله این و آن نمیدانم...

 

به جز تو در همه عالم دگر دلبر نمیبینم...

 

به جز سودای وصل تو میان جان نمیخواهم...

 

 

 

 

 

 

تنها(مهرداد) بازدید : 76 جمعه 02 بهمن 1394 نظرات (0)

گفتم خرابت می شوم                    گفتی تو آبادی مگر


       گفتم ندادی دل به من                     گفتی تو جان دادی مگر


  گفتم ز کویت می روم                      گفتی تو آزادی مگر


          گفتم فراموشم نکن                        گفتی تو در یادی مگر؟؟؟

 

 

 

 

تنها(مهرداد) بازدید : 75 دوشنبه 28 دی 1394 نظرات (0)

 

Image result for ‫تصاویر عاشقانه‬‎

نازنینا ، دوست یعنی انتخاب

یعنی از بنده سلام از تو جواب

دوست یعنی دل به ما بستی رفیق؟

دوست یعنی یاد ما هستی رفیق؟

دوست یعنی مطلبت را دیده ام

یعنی احوال تو را پرسیده ام

دوست یعنی در رفاقت کاملی

دوست یعنی نیستی و ... در دلی

دوست یعنی دوتسی را لایقم؟

تو حقیقت ، من مجازی عاشقم

دوست یعنی کار و بارم خوب نیست

تو نباشی ف روزگارم خوب نیست

دوست یعنی بغض لبخندم شکست

دوری و جای تو گلدانی نشست

دوست یعنی مثل جان و در تنی

دوست یعنی خوب شد تو با منی

دوست یعنی حسرت و لبخند و آه

می شوم دلتنگ رویت گاه گاه

دوست یعنی جای پایت بر دل است

دوری از تو جان شیرین مشکل است

دوست یعنی نکته های پیچ پیچ

دوست یعنی جز محبت ، هیچ هیچ

دوست یعنی از سکوت من بخوان

دوست یعنی در کنار من بمان

دوست یعنی خنده های ریز ریز

دوست یعنی دوستت دارم عزیز

 

سیمین دانشور

تنها(مهرداد) بازدید : 72 جمعه 25 دی 1394 نظرات (1)

حالتی هست مرا با غم دلدار امروز


که ندارم سر برگ و سر دستار امروز


در حریم دلم از غیر نمی بینم گرد


بجز از آتش عشق رخ دلدار امروز


نا صحا منع مفرمای چو بینی مستم


لطف کن رو که ندارم اغیار امروز


بنده نفس و هوا ، ره نتواند بردن


در رموز دل پر آتش احرار امروز


شمع سان تا نزنی در سر و جان آتش عشق


همچو شمعت نشود دیده پر الوار امروز


مولانا

تنها(مهرداد) بازدید : 76 شنبه 12 دی 1394 نظرات (3)

Image result for ‫تصاویر عاشقانه‬‎

 

در خیالم خنده هایت خود نمایی می کند

چشم تو در مسجد قلبم خدایی می کند

دستهایم بیقرار لمس مویت می شود

روسری وقتی از انها رونمایی می کند

قطب قلب من هوای بوسه دارد نازنین

بوسه های تو دلم را استوایی می کند

بی گذرنامه مرا به مرز آغوشت بخوان

دست بی مغزم هوای تن گشایی می کند

بی گناهم گر به اغوشت هوس دارم گلم

عشق هر پرهیزکاری را هوایی می کند

تنها(مهرداد) بازدید : 102 جمعه 04 دی 1394 نظرات (1)

خوشبختی خواستن آنچه نداری نیست ،

 

 

خوشبختی دیدن آن همه لطفی که تو داری به من  است

 

 

و چه زیباست ، تو یک قلب پر از مهر و محبت داری

 

 

ویک رود بلند که به خدا منتهی است

 

 

و منم گوشه ی ان رود بلند که مدام با نفس ماهی ها

 

دمی یاد تو از دل نبرم.

تنها(مهرداد) بازدید : 82 یکشنبه 29 آذر 1394 نظرات (0)

 

مهر رخشا نکوترین چهر است / شب یلدا تولد مهر است


این همایون شب خیال انگیز / هست درآخرین شب پاییز


بیخ وبن در حماسه گستردست / در نهادش حماسه پرور دست


لفظ یلدا اگر چه سریانیست / شب مهرآفرین ایرانی ست . . .

تنها(مهرداد) بازدید : 105 یکشنبه 29 آذر 1394 نظرات (0)

درپای تو تا مرز جـــنون رفتــم و رفتم

 

تا مــــرز جنون با دل ِخون رفتم و رفتم

 

دیوانگـــــیم را هـمه دیــدند ، خــطا بود

 

گشتم چو چنین خوار و زبون رفتم و رفتم

 

سرکار خانم "گیتی رسائی"

تعداد صفحات : 3

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 112
  • کل نظرات : 144
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 11
  • آی پی دیروز : 9
  • بازدید امروز : 36
  • باردید دیروز : 10
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 157
  • بازدید ماه : 551
  • بازدید سال : 3,155
  • بازدید کلی : 40,065
  • کدهای اختصاصی