loading...
سنگ صبور2
تنها(مهرداد) بازدید : 150 شنبه 21 شهریور 1394 نظرات (1)

دل شبی دور از خیالش سر نکرد

گفتمش افسوس ، او باور نکرد

خود نمی دانم خدایا چیستم

یک نفر به من بگوید کیشتم

بس کشیدم آه از دل بردنش

آه اگر آهم بگیرد دامنش

با تمام بی کسی ها ساختم

وای بر من ساده بودم، باختم

گریه کردن تا سحرکار من است

شاهد من چشم بیمار من است

نیتش از عشق تنها خواهش است

دوستت دارم دروغی فاحش است

یک شب آمد زیر و رویم کرد و رفت

بغض تلخی در گلویم کرد و رفت

مذهب او هر چه باداباد بود

خوش بحالش که اینقدر آزاد بود

بی نیاز از مستی می ، شاد بود

چشم هایش مست مادرزاد بود

یک شبه از عمر سیرم کرد و رفت

من جوان بودم ، پیرم کرد و رفت

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط گیتی رسائی در تاریخ 1394/06/26 و 9:54 دقیقه ارسال شده است

سلام . خیلی خوشحالم از این آشنائی . شعراتون خیلی خیلی قشنگه عالی .چقدر به دلم نشست .
حضورتون هروقت که باشد شادمانم میکند
پاسخ : منم از آشنایی با شاعر توانایی مث شما خوشحال و شادمانم


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 112
  • کل نظرات : 144
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 27
  • بازدید امروز : 4
  • باردید دیروز : 110
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 4
  • بازدید ماه : 629
  • بازدید سال : 3,233
  • بازدید کلی : 40,143
  • کدهای اختصاصی